یادش بخیر جمعه هایی قدیم:(
امروز دلتنگم دلتنگ دور هم بودن خانواده دلتنگ بگو بخند دلتنگ بزرگترااا دلتنگ یه رنگیاا سادگیاا دل ت ن گ اون جمعه هاا... یادش بخیر روزهایی جمعه برایی خانواده ما مثل عید بود حتی صبحانه روز جمعه با بقیه روزا خیلی متفاوت تر بود مادرم صبح روز جمعه منو میشست لباس نو تنم میکرد پدرم و برادرام سر کار نمیرفتن همه لباس نو تنشون بود مثل عیدها بقیه برام پول میدادن منم خوشحال همه رو تاظهر نشده خرج میکردم موقع ناهار مادرم به عنوان عروس بزرگ غذارو به همه میکشیدن یه سفره بزرگ با یه خانواده بزرگ گرم وصمیمی.... بعد از ظهر هرجمعه سماور چایی برقرار بود ودر حال جوشیدن چون مادر پدرم (ما)با خانواده پدربزرگم ...
نویسنده :
مامان&خانوم خونه
18:10